کد مطلب:137420 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:225

مصیبت مادر
زینب علیهاالسلام غم و محنت مادر، و گریه و ندبه ی او را در بیت الاحزان در فراق پدر شاهد بوده است. او هجوم پیمان شكنان و آن كسی كه به سراپرده ی مادر داخل شد را دید، و شاهد بود كه بی احترامی به مادر كردند، حقش را غصب، ارثش را منع، پهلویش را شكسته و فرزندش را سقط كردند، و او شنیده كه در آن حال مادر درخواست كمك


می كرد ولی اجابت كننده ای نبود. و ما می دانیم كه دختر تا چه حدی به مادر علاقه داشته و چگونه بدون اختیار متأثر رفتار مادرش می شود.

زینب علیهاالسلام به چشم خود دیده كه بعد از وفات مصطفی صلی الله علیه و آله چگونه مادرش را بین در و دیوار آزردند و برادر نشكفته اش را پرپر نمودند، و دیده است كه وقتی از امام و ولی خود علی علیه السلام دفاع و حمایت می كرد، ضربه های غلاف شمشیر و تازیانه های نامردی و نامردمی بر پیكر نازنین یاس پیامبر خود می زدند. براستی آن لحظه چه كاری از یك دختر پنج ساله برمی آید، جز: ایستادن، دیدن، لرزیدن و گریستن!



من ایستاده بودم، دیدم كه مادرم را

قاتل گهی به كوچه، گه بین خانه می زد



گاهی به پشت و پهلو، گاهی به دست و بازو

گاهی به چشم و صورت، گاهی به شانه می زد



گردیده بود قنفذ، هم دست با مغیره

این با غلاف شمشیر، او تازیانه می زد



حدود سه ماه از ارتحال ملكوتی رسول خدا صلی الله علیه و اله می گذشت كه دید، مادر را به خاك سپردند. با چشمی پر از اشك و دلی خسته و پژمرده به خانه برمی گردد، اما خانه را خالی می بیند؛ حال درمی ماند كه با جای خالی مادر چه كند! گاهی به در و دیوار خیره می شود و قطره ی زلال كوثر از چشم می ریرد، گاهی به یاد بستر مادر هنگام بیماری می افتد، گاهی سجاده نماز مادر می گستراند و به یاد نمازهای نشسته ی آخر او در دل شب اشك می ریزد. به خاطر می آورد كه بعد از


ماجرای كوچه، وقتی در را به روی مادر باز كرد، با صورت كبود و چادر خاكی او مواجه شد! او به یاد می آورد كه پدرش علی علیه السلام شب گذشته مخفیانه مادرش را غسل می داد و اشك می ریخت. هنوز صدای شرشر آب به وقت تغسیل مادر به گوشش می رسد، و این خاطرات دل كوچك زینب علیهاالسلام را به درد می آورد، و تنهایی غریبی در خود احساس می كند؛ اما باز دلخوش است كه پدر و حسن و حسین در كنارش هستند.